آخرین آپ

ای امام زمان تو کجایی؟؟ آیا تو واقعیت داری؟ این نامه را روز جمعه برایت می نویسم . از همیشه حالم بدتر است . نمیدانم این نامه را چه کسی می خواند ولی مسلماً باید چیزهای مهمی رابه تو بگویم . ای امام زمان اگر تو فرستاده خداوندی چرا خود را به من نشان نمیدهی؟

چرا مرا از دست این همه ظلم رها نمیکنی؟ چرا و چرا و چرا؟؟ مگر امروز روز جمعه نیست؟ مگر تو نباید به یاری انسانهای خوب بشتابی؟

راست می گویی من انسان خوبی نیستم ولی سعی کردم همیشه برای همه خوب باشم و به همه کمک کنم . خیلی دوست دارم زودتر این جهان پست گونه را تحمل کنم و زودتر بزرگ شوم اما نمی شود. وقتی که روحت در عذاب باشد جهان را فتح نمیکنی. چقدر بیذارم از همه چیز .

حالم خیلی بد است . کاش به این دنیا نیامده بودم….

راستی آیا تناسخ درست است؟ که انسان وقتی مرد روحش در جسم شخص دیگری می آید؟ و الله نمیدانم  ولی دوست دارم حداقل از این جسم خود بیرون بیایم.

دوست دارم در خانواده ای خوب و مهربان باشم . دوست دارم پدر و مادری خوب داشته باشم . دوست دارم اگر حتی ا سال عمرمیکنم آن یک سال خوش باشم . دوست دارم از این زندگی کثیف بیرون روم . زندگی که در آن جز فحش چیز دیگری نیست. زندگی که در آن هیچ نیست. به جز درد و غم و دعوا و به راستی که من خیلی تحمل کمی دارم….

حوصله ام از زندگی تنگ شده . می دانم که هیچ روی خوشی در این زندگی ندیم ولی این را هم می دانم که از خیلی ها خوشبخت تر بودم . خیلی ها

می دانم که صبر نداشتم فقط صبر . من فقط کمی نیاز به صبر ایوب داشتم و بس !!!

نشد که بشود که برای همیشه باشم . نمیدانم چه کار کنم . آیا می  شود از این زندگی راحت شد یا نه؟؟؟ ایا همیشه باید آنرا تحمل کرد؟

بس است هر چه کشیدم در این  18 سال . این 18 سال مانند یک قرن بودو بس. برایم دعا کنید دیگر هیچ امیدی باقی نمانده ….

مطمئنم همه شما به این قسمت از زندگی می رسید.

معمولاً‌عاشق ها اینجور می شوند. بلی درست است من هم عاشق هستم.  عشق چیز خوبی است ولی وقتی که بدانی 100 درصد به آن می رسی نه اینکه شانس رسیدن به آن 1 به 100 باشد. من حال خوبی ندارم..

****************

علت به روز نکردن وبلاگ در چند هفته اخیر همین بود . الان هم می خواهم این به عنوان آخرین پستم باشد . شاید روز دیگری برگشتم. همیشه احتمالات زیاد است. مطمئنم که این شعر حقیقت ناب است.

در نا امیدی بسی امید است

پایان شب سیه سپید است

می دانی الان که فکر میکنم  بهتر بود که اصلاً‌ بی توجه به وبلاگ زندگی می کردم . یعنی آپ آخر و این بند و بساط را به کنار می گذاشتم . البته خب خیلی ها واقعاً دوست واقعی برای من بودند .. خیلی ها که نگران من شدند .

زین پس نمی توانم به وبلاگهای شما سر بزنم . شاید روزی برگشتم . شاید هم شرایط برای همیشه اینجور باقی ماند . اگر با من کاری داشتید یا طراحی قالب وبلاگ و یا وب سایت خواستید می توانید با ایمیل من یا ای دی من یعنی now_love_is_great@yahoo.com تماس بگیرید.

ضمناً اگر آدرس ایمیل تغییر کرد در همین وبلاگ به اطلاعتان می رسانم .

دوست دارم با این شعر فریبا شش بلوکی دوست بسیار خوبم شما را به خدای بزرگ بسپارم.

کاش از دنیا دمی فارغ شوم

فارغ و آزاد از این روزگار

این ستم ها، نا بکاریهای زشت

خستگی ها ، بی قراری ، انتظار

*

روزهای مرده در آغوش شب

هفته های گم شده در سال و ماه

ساعت دلمرده بی رنگ و رو

هی دروغ و هی خطا و اشتباه

*

خنده های موذی بی بند و بار

جمعه های خاموش بی بال و پر

روی یک دیوار عکسی واژگون

طرح تنهایی گل در قاب در

*

حرف های ساده بی محتوا

غیبت همسایه و گردوی تر

شکوه های ثابت بی انتها

*

آلبوم عکس و نگاه و خاطره

آرزوی آش و داغ و برف سرد

روی یک بشقاب تنها مانده است

تکه ای دندان زده از سیب زرد

*

صحبت از لیوان چای و بستنی

سایه روشن های صبح خستگی

نفرت و تنبیه و توجیه دروغ

منت از ابراز یک دلبستگی

*

اتهام  و اضطراب و ناسزا

آبروریزی برای یک شکم

اعتیاد و افتضاح و خودکشی

دزدی و آوارگی دم به دم

*

من چه بگویم حال من بد می شود!

دور باید از سیاهی ها شوم

حرف بر لبهای من خشکیده است

کاش فارغ از همه دنیا شوم

..............................................