سفر به تهران در عید

آقا همه از تهران میرن توی عیدی ما میریم تهران!!!

1385/1/7  تاریخ شروع سفر

خب خیلی خیلی خوب بود . تقریباً از 2-3 روز قبل جا رزور کرده بودیم برای ساعت 9:30 صبح . این بار ترمینال کاوه نرفتیم و از ترمینال صفه راه افتادیم . برادرم همیشه میگه فقط شرکت همسفر منم که مجبورم گوش بدم.(فکر بد نکنید منظورم اینکه که گوش کنم)

خب ساعت 9:30 با چند دقیقه تاخیر راه افتادیم

خب ترمینال صفه در جنوب  اصفهانه و مقصد ما شمال تهران بود پس اگه جغرافیتون رو خوب خونده باشین میفهمین که مسیر بیشتر از 500 کیلومتر میشد.

بلیطهای شرکت همسفر گرون ترین بلیط بین شرکتهای دیگست . با اینکه هیچ چیز اضافه دیگری هم نداره.

ولی اتوبوس ابتدا از شهربازی آبشار رد شد. یادم به خاطرات جوونی افتاد.یه قطار داشت سالی که ما رفتیم یه 14-15 سال پیش . بعد نمیدونم انگار اسمش قطار مرگ بود . وسط راه که وا میستاد اسکلتا میومدن بیرون وای که چه ترسناک و یه آبایی از خودشون میپاشیدن که زهر ترک کننده بود.

خب تقریباً ساعت 12:30 بود که به سلفچگان رسیدیم  تقریباً 1 بود که وارد رستورانش شدیم.

نسبتاً مشتی بود . جوجه کباب سفارش دادیم و چه جوجه ای بود !

بخصوص ماست مو موسیری که به نظر بود محلی هستش.

واقعاً غذای خوبی بود. اتوبوس راه افتاد ساعت 1:30

 

آرزوی من

یه دختر بچه ای رو میدیم که با مامانش مسافرت میکرد. خیلی ناز بود. خیلی شیطون و دوست داشتنی . یادم افتاد به آرزوم . آرزویی که بعد از ازدواجم دارم اینه که حتماً 1 دختر داشته باشم. خیلی خیلی دوست دارم به خصوص که توی خانواده ما اصلاً دختر وجود نداره یا همه پیرزنن یا وجود نداره.....

 

قم

 

نمیدونم دقیقاً چه ساعتی به قم رسیدیم ولی خب من همیشه این شهر رو خیلی دوست دارم دیدم که مسافران هم خیلی زیاد بودند.قبلاً فکر میکردم که قم فقط یه شهر مذهبیه ولی خیلی جالب بود. اما متاسفانه این دفعه اتوبوس وا نساد و به رفتنش ادامه داد. خلاصه 3-4 تا سرباز هم بودند که خیلی بدجور شیطون بودند و در بالایی اتوبوس رو شیکوندند. گویا راننده هم خیلی عصبانی بود و داشت باهاشون دعوا میکرد.

 

 

آب خنک کن جلوی صندلی ما بود. همه میومدن آب میخوردن و اونجا رو پر از آب میکردند. که کمک راننده از من پرسید شما اینجا رو خیس کردی.منم خیلی ناراحت شدم که این بشر داره میبینه همه خیس میکنند بعد به من تهمت میزنه. یه دختری هم تنها اومده بود . البته یه انگشتر داشت که کسی بهش کاری نداشته باشه ولی خودش به همه کار داشت. مثل کاروانسرا کشفش رو در آورده بود و نشسته بود روی صندلی . هر مردی که میومد لیوانش رو میداد اینجوری می گفت لطفاً برای منم آب بریزید.

فکر کنم 10 تا لیوان آب خورد............

اتوبوس ترمینال غرب رفت و یه عده پیاده شدند . توی ترافیک سنگینی دیر کردو ساعت 6 عصر بالاخره به ترمینال بیهقی رسید.

باز هم فروشگاه بتهوون و باز هم مثل دفعه قبل. خیابون میرداماد. یا شایدم میرعماد نمیدونم چرا همیشه اینو اشتباه میگم .

این خیابون رو خیلی دوست دارم  نمیدونم چرا اینقدر واسم قشنگه. خلاصه رفتیم فروشگاه و حسابی حال کردیم. سی دی هایی که 60-70 تومن میشد رو 50 خریدیم. البته فقط 3 تومن تخفیف داد ولی خب همه سی دی ها رو هم گذاشت و به 2 یا 3 سی دی بودن اونها توجه نکرد.

نمی دونم چرا مسئول این فروشگاه اینجا رو دست 3 تا آدم کار نابلد گذاشته!

 برادرم برام دی وی دی Shania twain  رو خرید. این خواننده همه خیلی ازش خاطره دارم . بخصوص از کنسرت سال 2003 در شیکاگو که هر چقدر میبینم سیر نمیشم . خیلی زیباست واقعاً دیدنیه . ( از فروشگاه بتهون میتونید خریداری کنید)

خب من میخواستم یه نرم افزار رو پیدا کنم که هنوز اصفهان نیمده واسه همین گفتم بیا بریم یزره پیاده روی بلکه یه مغازه نرم افزاری اینجا باشه. تا وسط خیابون رفتیم که دیدم ای داد یک بارون بد جور بهاری شروع به باریدن کرد. خلاصه  با اون هوای سرد مجبور شدیم باز به اول خیابون برگریدم.

تاکسی هم که گیر نمیومد!

بالاخره یه تاکسیه خوب پیدا شد و ما رو رسوند به ترمینال

حالا برادرم عصبانی بود از شرکت همسفر که رفتنه دیر کرده بود گفت من میرم از سیر و سفر بلیط بگیرم .

منم که همین طور در و دیوار رو نظاره میکردم. خلاصه فقط صف بلیط گیری یه خیابون بود.

ولی بادی که میومد بدترین چیز بود. خیلی بدجور میومد اصلاً شبیه گرد باد بود.

خلاصه بعد از کلی صف واسه ساعت 9:45 شب بلیط تهیه شد.

ساعت 7 بود . مجبور شدیم خودمون رو سرگرم کنیم با تلویزیون ترمینال..

ترمینال هم که فقط یه دونه سالن کوچیک بیشتر نداره! همه صندلیهاشم پر بود...

خلاصه ساعت 9:45 راه افتادیم . ولی من همش در حالت تعجب بودم چون فقط 8 نفر سوار اتوبوس شده بودند.

خلاصه راننده هم عصبانی بود. هی دور زد دور زد ولی خبری از مسافر نبود . رفت ترمینال جنوب و بلیط ها رو 2 تومن حراج کرد که یک دفعه 20 نفر یا بیشتر سوار شدند.

برگشتنه قم نگه داشت و داداشم سوهان قم رو خرید. معروفترین چیز و بهترین سوغات.

البته خود اصفهان سوهان درست میشه ولی هیچ سوهانی مثل سوهان قم نیست!

ساعت 5:30 صبح رسیدیم به اصفهان

آخ من که شب قبلش هم نخوابیده بودم وقتی اومدم یه راست خوابیدم...

برداشت از این سفر

بزرگترین برداشتم از این سفر این بود سفر حتی اگه یه روز باشه . حتی اگه اکثرش رو هم از روی صندلی ببینی اما تاثیر خیلی زیادی در روحیه آدم میزاره. و خب تقریباً شارژ میشی.

برداشت من  2-3 تا فیلم از توی اتوبوسه و بلیط اتوبوس و یک دی وی دی شینایا تواین.

 من که هم ماه دیگه و هم تابستون بازم باید برم تهران...............

ببخشید زیاد شد سرتون درد اومد.